کتاب هنر درمان اثر یالوم(فایل پی دی اف)
دسته بندي :
روانشناسی و علوم تربیتی
کتاب هنر درمان (به انگلیسی: The gift of therapy: an open letter to a new generation of therapists and their patients) نوشته دکتر اروین یالوم میباشد که توسط دکتر سپیده حبیب به فارسی ترجمه و توسط انتشارات کاروان منتشر شده است.
در کتاب هنر درمان ، عشق وسواسگونه یالوم به رواندرمانی موجب شده رویکردهای درمانی متنوعی را تجربه کند؛ از مکاتب مختلف روانشناسی خوشه بچیند، بیآنکه به دام تعصب خشک بیفتد؛ با صراحت تمام خود و دیگران را نقد کند؛ بارها و به شیوههای گوناگون درمان شود؛ همه و همه تنها به این دلیل که به بصیرتی هیجانی در درک انسان نایل آید و برای هر بیمار درمان خاص او را ابداع کند.
دانش بشری تاکنون با پدیدهای پیچیدهتر از هزارتوی مغز و ذهن و روان آدمی روبهرو نشده است. برقراری ارتباط با این دستگاه پیچیده و درک آن، کاری سترگ است و مهارتهای خود را میطلبد.
همه ما نیازمند برقراری ارتباط انسانی درست با همنوعمان هستیم و هر یک در این کتاب، نکته یا سرنخی خواهیم یافت که جایی و در ارتباط با یک انسان به کارمان بیاید.
مخاطبان هنر درمان که از تازهترین نوشتههای یالوم و چکیده تجربه بالینی منحصربهفردش در زمینه رواندرمانی اگزیستانسیال و گروهدرمانی است، رواندرمانگران نسل جدید و نیز بیمارانشان هستند.
پس مخاطبان عادی و متخصص را با هم فرامیخواند؛ قصه نمیگوید که سرگرمتان کند؛ درس زندگی، درمانگری و ارتباط میدهد، ولی با کلامی چنان جذاب که در غیررواندرمانگران و غیربیماران هم وسوسه قدم نهادن به دنیای بیمار – درمانگر را پدید میآورد.
کتاب هنر درمان حاصل دانش عمیق، سالها کار بالینی، استعداد، ذکاوت و طنازی نویسنده آن است.
اندرزهای این کتاب، از یادداشتهای چهلوپنج سال کار بالینی استخراج شده است. ترکیب غریبی است از نظریات و فنونی که در کار از آنها بهره بردهام.
این اندیشهها شخصی، خودسرانه و گاه چنان بکرند که بعید است خواننده آنها را در جای دیگری بیابد. به همین جهت، این کتاب، بههیچوجه یک کتاب راهنما نیست، بلکه آن را ضمیمهای میدانم برای تکمیل یک برنامه آموزشی جامع.
در انتخاب این هشتادوپنج مقوله، بیش از ترکیب یا قاعده خاص، تصادف و شور و شوق به کار را مدنظر قرار دادهام. کار با فهرستی دویست تایی آغاز شد و در نهایت، آنچه را اشتیاق کمتری برنی انگیخت، کنار گذاشتم.
کتاب هنر درمان به بسیاری از عبارات و مداخلات دلخواه من آراسته شده است. در عین حال، من مشوق بداههکاری و خلاقیت هستم.
پس این مداخلات درمانی ویژه را دستورالعملهای کاربردی اختصاصی تلقی نکنید؛ اینها حاصل بینش من و نشانه کوششم در یافتن شیوه و صدای درونیام است.
اندرزهای این کتاب حاصل کار بالینیام با بیمارانی با کارکرد متوسطِ بالا و بالاست که یک یا دو بار در هفته، به مدت چند ماه تا دو سه سال به مطب من آمدهاند.
اهداف درمانی من برای این بیماران جاهطلبانه است. علاوه بر برطرف کردن نشانهها و تسکین رنجشان، کوشیدهام رشد فردی و تغییر اساسی در نگرش را تسهیل کنم.
میدانم بسیاری از خوانندگان من در شرایط بالینی متفاوتی قرار دارند، شرایط متفاوت برای بیمارانی متفاوت و دورههای کوتاهتر درمان.
بخشی از فصل اول کتاب هنر درمان
موانع را از سر راه بردارید
وقتی در آغاز دوره رواندرمانی، دانشجوی جوانی بیش نبودم، مفیدترین کتابی که مطالعه کردم، رواننژندی و رشد انسان، نوشته کارن هورنای بود و مفیدترین مفهومی که این کتاب به آن اشاره داشت، این بود که بشر گرایشی رشدنایافته به درک خویشتن دارد.
هورنای معتقد بود اگر موانع برداشته شود، فرد میتواند به انسانی بالغ و املا تحقق یافته بدل شود، درست مانند میوهی کوچکی که در نهایت درخت بلوطی خواهد شد.
چه تصویر شگرف و روشنگری! این تصویر رویکرد مرا به رواندرمانی برای همیشه دگرگون کرد و باعث شد با دیدی متفاوت به کار بنگرم.
کار من برداشتن موانع از سر راه بیمارم بود. مجبور نبودم همه کار را بر عهده گیرم. مجبور نبودم میل به رشد، حس کنجکاوی، اراده، رغبت به زندگی، محبت، وظیفهشناسی یا هر یک از بیشمار خصوصیاتی را که از ما انسان میسازد، در روح بیمار بدمم.
نه، من فقط باید موانع را شناسایی و برطرف کنم. باقی کار، بهخودیخود و با نیروی خودشکوفایی موجود در درون هر بیمار پیش میرود.
بیوه جوانی را به خاطر میآورم که معتقد بود قلبش شکسته است، ولی در واقع، توانایی مهر ورزیدن دوباره را از دست داده بود. اشاره به ناتوانی در عاشق شدن جرأت میخواست و من نمیدانستم چطور از عهده این کار برآیم.
خیلی زود فهمیدم عشق برای او حکم بیوفایی و پیمانشکنی دارد. عشق به دیگری، معادل خیانت به همسر ازدسترفتهاش بود، درست مانند اینکه آخرین میخ را به تابوت همسرش بکوبد.
اگر عشق عمیقی را که به همسرش داشت، به دیگری نیز احساس میکرد، پس عشق به همسرش، به نوعی ناکافی و عیبناک بود. عشق به دیگری مخرب بود، زیرا به دنبال آن، حس فقدان و درد سوزان ناشی از این حس، اجتنابناپذیر مینمود. دوباره عاشق شدن بیمسئولیتی بود، او بداقبال و نفرینشده بود و بوسه او، بوسه مرگ را میمانست.